تبعید
شبگرد:
منو تبعید میکنن که از تو درو بشم،
آخه از دوری ِ تو رنگ ِ خزونی میگیرم
روی ِ خاکا میریزم، زیر پاها می مونم
نه...
باورم نمیشه که دور از تو بتونم
لحظه ای سر بکنم
همه هستی ام تویی، ای گل ِ امید ِ من
من که بی تو واسه بودنم بهونه ای رو ندارم
اگه دور از تو باشم رنگ خزونی می گیرم
با تو باشم میدونی
تو دل ِ دشت هم که باشم، گُل ِ عشق رو می کارم
سایه میسازم برات حتی اگه با پیرهنم
جبهه میسایم برات گرچه بگن که ملحدم
نه..
باورم نمیشه که دور از تو بتونم
لحظه ای سر بکنم
اگه دور از تو باشم رنگ خزونی می گیرم
اما گل ِ عشق ِ من نمیشه زرد
حتی اگه من رنگ خزونی بگیرم
واسه دیدنت بازم دل ِ خاک رو میشکافم
دل ِ خاک رو میشکافم واسه دیدنت بازم
کافر کیش
حضرت حافظ:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
آتش در نیستان
مجذوب علیشاه:
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
فخرالدین عراقی:
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
شعری از سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی:
بر من گذشتی،
سر بر نکــــــــردی
از عشق گفتم ،
بـــــاور نکــــــــردی
دل را فــــــکندم
ارزان بــه پــــــایت
سودای مهـرش
در ســـــــر نکردی
گفتم گـــــلم را
می بویی از لطف
حتی به قهرش
پــــرپـــر نـــــکردی
دیدی ســبویی
پــــــــر نوش دارم
باتشنگـــی ها
لــــــب تـر نکـردی
هنگام مـستی
شور آفــــرین بود
لطفی که با ما
دیگر نکــــــــــردی
آتش گــــــرفتم
چــون شاخ نارنج
گفتم: نظـر کن
سر بر نکــــــردی
چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب: , |
اميد بر باد رفته
شبگرد:
سالهاست در انتظار ستاره شبها نخوابیده ام
روز را به زیر شلاق ظلم نالیده ام
ندارم امید نوری ز هیچ روزنی
کنون وقت آن است خود بیافروزام آتشی.
مرداب
شبگرد:
سر دل خود به كس نگفتم
سر دل خود به دل نهفتم
تا كس نشود خبير ز سرم
از دل خود مرداب ساختم
الگوي خود از علي گرفتم
رو كرده به سوي چاه رفتم
دست و دل خود ز خاك شستم
در خلوت دل به خاك خفتم
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
سخني با خويش
مهدي سهيلي:
ای آنکه بر آینه نظر دوخته داری دانم که غم یار و دل سوخته داری
جز چشم تو بر سوز نهانت نزند آب با غیر مگو گر دل افرووخته داری
باخویش بیاميز و ز بیگانه بپرهیز آسوده تویی گر که لب دوخته داری
با سعی و هنر گر که نیازت به کسی نیست گنجیست که در زیر سر اندوخته داری
معشوقه پرست
حافظ شيرازي :
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:حافظ ,در همه دير مغان نيست چو من شيدايي ,خرقه ,باده ,صنم باده فروش ,نرگس ,باده ,غم دل ,دريا ,سخن عير مگو با من معشوفه پرست ,دف ,ني ,ترسا ,مسلماني , |
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دلنوشتههاي دلنشين و آدرس DNDN.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
.:
Weblog
Themes By www.NazTarin.Com
:.